اشعار مهدوی
لطفی، زپس پرده برون آی خدا را
وقتیکه ساقی هست ساغر را نمی خواهم
بیمار او شدیم نیامد طبیب ما
به پشت سایه و ابری ،ولی درخشانی
ای لنگر ثبات زمین و زمان بیا
این انتظار یکسره ی بی امان بخیل
خوب است گدا هم هنری داشته باشد
یک غزل به من نظر کن، با دو چشم آسمانی
ساغری از می گلگون ولایت بِچِشَم