قلم شیدا | اشعار مهدوی
مقالات
اشعار
تصاویر
احادیث

اشعار

اشعار مهدوی

عاشقی دردسری بود نمی دانستم

حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم

ادامه مطلب →

ای شیعه کرامتَت فرا می خواند

این مَه به ولایتت فرا می خواند

ادامه مطلب →

می وزد عاشقانه امشب باد

در مهیـج تریـن شب میـلاد

ادامه مطلب →

من با همین دعای فرج عشق می کنم

من مست می شوم ز همین وعده ی ظهور

 

ادامه مطلب →

بر مشامم میرسد هر لحظه بوی انتظار

تا ببینم با دو چشمم چهره ی زیبای یار

ادامه مطلب →

پس از دعایِ فرج كربلاست حاجتِ ما

 و در سرِ همه سودای آن مزار پر است

ادامه مطلب →

ما انتظارت را غروب جمعه ها داريم

وقتي بيايي جشن مي گيريم و مهماني

ادامه مطلب →

مهدیا خیز و قدم رنجه کن و رخ بنما

که همه خلق جهان منتظر روی تو بود

ادامه مطلب →

کوچه ها را عطر نور معرفت سرشار خواهد کرد

روزگارانی که خورشید حقایق باز خواهد گشت

ادامه مطلب →