اشعار مهدوی
خورشید خانواده زهرا نیامدی
مجنون دوباره بهانه ی لیلا گرفته است
عمريست ز داغ فاطمه مغموم است
حضرت صاحب زمان نوکر نمی خواهد مگر؟!
بی تو درظلمت محض است دلم ای خورشید
شاعری کردن ز ما، زلف رهایش با شما
در تلخی زمانه شکر مزه می دهد
یک عمر حرف و ادعا، ارزش ندارد
اول برای آمدن تو دعا کنم