ای بشارت بهشتى، ای ظــــهــور ناگــهـانــى
یک غزل به من نظر کن، با دو چشم آسمانی
در مـــقــام گــفــتـــن از تــو، نــاتـــوانِ ناتوانم
مـــیکـــنـــم تــو را تــکلـّم، با زبان بیزبانی
میدَوَم نشانهات را، پا به پــای بوی حـسـرت
میدوم نشانهات را، پا بـه پــای بینـشــانـی
تو، عـــبـــور یـــک خــیالى، رد پا نمانده از تو
از کــــجا گذشتهای تو، ای نسیم ناگهانى؟!
رد قـــلــــب عاشقت را، از غزل گرفتهام من
ای تغزل مجـــســم، ای غـــزلتـرین نشانی
کــى ظــهــور مــیکنی تو، آفتاب عالَم آرا؟
کـى ظــهور میکنی تو، ای فروغ جاودانى؟
حــاجــتــی نـــدارم از تو، جز تبسم ظهورت
کــى غـبـار غیبتت را، از دلم تو میتکانى؟
رضا اسماعیلی