اشعار مهدوی
قطره ای عشق به آتش بکشد دریا را
اگر ندادم جان مرا فنا کن
پیراهن تو شفاست یوسف
تا از دلم بشویی غمهای روزگاران
از انتهاى عاشقى و ابتداى تو
ناکام ماند عمر جوانی که داشتیم
که تو پناه من هستی به بی پناهی ها
شبها مرا به عشق تو بیدار می کند
در سجده گاه عشقت آبي به رو ندارد