اشعار مهدوی
سیلاب غم ز کوه سرازیر می شود
لطفت همــه ی دلخوشی منتظـران است
که همه خلق جهان منتظر روی تو بود
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
طوفان زده ام یا که به مانند کویرم
عاقبت خود را به کویت می رسانم، سیّدی!
با نور چـشم تـو گره ها باز مي شوند
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
به راه عشق نسوزد، دلی که قابل نیست