قلم شیدا | شبی ای کاش دنیا را اذان می داد و می آمد
مقالات
اشعار
تصاویر
احادیث

اشعار مهدوی

شبی ای کاش  دنیا را اذان  می داد و می آمد

شبی ای کاش دنیا را اذان می داد و می آمد

شبی ای کاش  دنیا را   اذان   می داد و می آمد
خبـر از  آرزوهای   نهان     می داد و می آمد


برای گفتن ِ هر آنچه باید در جهان باشد
تک و تنها ئی اش را گفتمان می داد  و می آمد


تمام  ِ کوله بار ِ  قرن ها درد و صبوری را
به  روی دوش ِ بغض ِ آسمـان  می داد  و می آمد


برای آدمک هایی که مشغول ِ  کلاغانند
پر ِ طاووسی خود را   نشـان می داد  و  می آمد


برای  التیام ِ درد ِ عصیان ، آب ِ بر آتش
به روح  ِ ناتوان ِ  خلق ،جان   می داد  و می آمد


شبی با ذوالفقار  ِ حیدر  ِ کرار......... عدلش را
به فرق ِ  ظلم........... طوفانی عیان می داد و می آمد


یقین می ریخت در دلهای ناباور   که می خشکند
به غوغای عطش ، آب ِ روان   می داد  و  می آمد


تمام چاه ها لبریز از فریاد ِ   خاموشند
تمام چاه هامان را زبان می داد و می آمد


شبی در   جمعه های راکد و تعطیل می تابید
جهانی را  به گلبانگی امان    می داد  و می آمد


به جان ِ  صور اسرافیل  یک دیوان غزل می ریخت
برای مصرع ِ پایان  ، اذان    می داد  و می آمد

 

شاعر : اکرم بهرامچی

نظرات

ارسال نظر