قلم شیدا | سمره بن جندب
 
مقالات
اشعار
تصاویر
احادیث

سمره بن جندب

(( بسم الله الرحمن الرحیم ))

 

(سمره بن جندب)

 

سمره بن جندب در زمان حیات پیامبرصلي الله عليه و آله و سلم و پس از آن، پیوسته حرکاتی متضاد از خود نشان می داد و اساساً فردی معاند و لجوج شمرده می شد تا جایی که پیامبر(ص) او را مورد عتاب شدید قرار داد و عنوان: « إنک رجل مضار» را نصیب او نمود (در داستان مرد انصاری که سمره در خانه وی درختی داشت و بدون هشدار قبلی وارد منزل او می گردید، مرد انصاری شکایت او را نزد پیامبر برد. پیامبر هر آنچه توسط نمود تا شاید او را نرم کند، زیر بار نرفت تا آن گاه که پیامبر(ص)  دستور داد درخت او را از بیخ بر کنند و به رویش بیفکنند. سپس پیامبر(ص)  او را مورد خطاب قرار داد و فرمود  انت رجل مضار؛ تو فردی هستی که همواره در صدد آزار و ایذای دیگران هستی. این کلام خجسته، از آلودگی درونی سمره خبر می دهد.)

کافی شریف، ج 5، ص 294، ح 8، باب الضرار؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص59، ح9، باب حکم الحریم44: «ما أراک یاسمره إلا مضاراً»؛ سنن ابی داوود، ج3، ص315، ح3636 و انت مضار سنن بیهقی، ج6، ص157

سمره تا پایان عمر چنین بود، و به روش طاغوتیان از هر گونه تجاوز و ستمگری روی گردان نبود.

زیاد بن ابیه که از جانب معاویه والی بصره بود، گاه برای رسیدگی به امور کوفه نیز به آنجا می رفت و با دستور معاویه، سمره را جایگزین خود می کرد. سمره در این مدت کوتاه از ریختن خون ـ به بهانه های واهی ـ به حد افراط روی گردان نبود و بیش از هشت هزار نفر را سر برید. زیاد در موقع برگشت، او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آیا نمی هراسی تا مبادا میان کشته شدگان بی گناهی باشد؟! سمره گفت: اگر دو برابر این مقدار را می کشتم نیز هراسی نداشتم.

تاریخ طبری، ج 5، ص236، حوادث سال50.

ابو سّوار عدوی گوید در یک صبحگاهی، تنها از قبیله ما چهل و هشت نفر را سر برید که همگی حافظ قرآن بودند.

تاریخ طبری، ج 5، ص237، حوادث سال50.

سلمان عجلی گوید: حاضر بودم که افراد کثیری را به حضور سمره آورند که همگی به وحدانیت خدا و رسالت خاتم الانبیا شهادت می دادند و از هر گونه اندیشه و مکتب انحرافی تبری می جستند، ولی سمره بدون توجه به شهادت آنان، دستور داد تا همگی را سر ببرند. عجلی گوید: تا بیست و اندی را شاهد بودم که سر برید... دیگر تاب نیاوردم و بیرون رفتم.

تاریخ طبری، ج 5، ص292، حوادث سال50.

سمره آن اندازه در خونریزی و ستمگری بیداد می کرد که معاویه ای از کارهای او به وحشت افتاد و او را از ولایت موقت بصره به کلی معزول نمود. سمره گوید: خدا معاویه را لعنت کند: چنانچه به اندازه فرمانبرداری از وی از خدا فرمانبرداری کرده بودم، شاید خداوند مرا می آمرزید.

تاریخ طبری، ج 5، ص291، حوادث سال50.

ابن ابی الحدید، داستان پیشنهاد معاویه به سمره را نقل می کند که از او خواست تا آیه «و من الناس من یعجبک قوله فی الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الدّ الخصام. و اذا تولی سعی فی الأرض لیفسد فیها یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد» آیه 204 و 205 بقره را درباره مولای متقیان معرفی کند و آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف العباد» آیه 207 بقره را درباره ابن ملجم، و البته در مقابل چهارصد هزار درهم دریافت کند. سمره چنین جنایت بزرگی را پذیرفت و لعنت ابدی را نصیب خود گردانید.­

شرح نهج البلاغه، ج4، ص78.

سمره در مدت کوتاهی که ولایت بصره را بر عهده داشت، حرکاتی طاغوت منش از خود بروز می داد، مثلاً هنگام حرکت با سواران خود، چنان می تاخت که افراد و حیوانات و هر چه را در جلویش بود، زیر پا و زیر سم ستوران لگد مال می کرد و از این کار باکی نداشت. او از سفری بازگشته بود و بر محله ای که بنی اسد در آنجا سکونت داشتند به تاخت عبور کرد. مردی از یکی از کوچه ها بیرون آمد که یکی از پیش قراولان سمره با نیزه ای که در دست داشت ضربه ای به او زد و او را نقش زمین ساخت. در همین حال که مرد در خون خود می غلتید سمره سر رسید و پرسید: چه شده؟ به او گفتند که بر سر راه ما قرار داشت و او را با نیزه کنار زدیم. آنگاه سمره گفت: تا هشداری باشد که موقع حرکت کوکبه امیر، کسانی سر راه نباشند تا هدف نیزه های ما قرار نگیرند! و بی تفاوت گذشت.

تاریخ طبری، ج5، ص237.

و عاقبت کار به آنجا انجامید که در واقعه دلخراش کربلا، ریاست پلیس ابن زیاد را بر عهده داشت و مردم را برای قتال با فرزند پیامبر تشویق و تحریک می کرد.

شرح نهج البلاغه، ج4، ص78.

سمره با بدترین وضعی جان سپرد. او به مرض زمهریره (ابن اثیر می نویسد: زمهریره مرضی است کشنده و فوق العاده دردناک که خداوند آن را برای شکنجه کافران در پایان کار آماده ساخته است.

النهایة، ج2، ص314.

ابن اثیر ـ صاحب اسد الغابةـ مرض او را به «کزاز شدید» تعبیر کرده است.

اسد الغابه ج2، ص355

دستور داده بود تا دیگی از آب جوشان تهیه کنند و از شدت سرمازدگی، بر تخته پاره ای که روی دیگ جوشان بود می نشست که ناگاه تخته شکست و او در میان آب جوشان جان سپرد.

اسد الغابة، ابن اثیر، ج2، ص355.

طبری گوید: «فمات شّر میتة.» تاریخ طبری، ج5، ص292.

آری، داغی آتش را در دنیا پیش از ورود به آتش جاوید آخرت چشید.

ابن قتیبه نوشته است: او به سال شصت و اندی هلاکت یافت. مات بالکوفه سنة بضع و سنین.» المعارف، ابن قتیبه، ص132.

اساساً عداوت و حقد او به پیامبر اسلام، از همان دوران عهد رسالت آشکار بود.

از امام باقر(ع) روایت است که فرمود: گاه که حضرت رسول(ص) در منزلگاهی فرود می آمد، افسار شتر خود را بر گرده اش می افکند و آن را رها می نمود. شتر در خرگاهی آزادانه می چرید و گاه در مقابل خیمه یکی از صحابه می رسید. چون می دانستند شتر پیامبر است به او چیزی می دادند.

یک روز در همین حال، شتر به خیمه سمره رسید طبق معمول سرکشید، ولی سمره از روی حقد و کینه فراوان با چوب دستی ای که در دست داشت، چنان بر سر حیوان کوفت که سر حیوان شکافت و خون جاری گشت.

روضه کافی، ج8، ص332، ح515.

آری، حالت نفاق و حقد درونی او به اسلام، همواره برابر همگان روشن بود.

محمد بن منصور گوید: نزد احمد حنبل بودیم که شخصی از وی درباره حدیث مروی از مولا امیر مؤمنان(ع) پرسید که فرموده: « انا قسیم النار.» احمد بن حنبل به او گفت: چه چیز این حدیث تو را در شگفتی وا داشته؟ آیا مگر روایت نکرده ایم که پیامبر اکرم(ص) به علی (ع) فرمود: «لا یحبک إلا مؤمن، و لا یبغضک إلا منافق»؟ تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن ندارد. محمد بن منصور و جماعت حاضر همگی گفتند: آری، حدیثی است صحیح و فرموده پیامبر اکرم است.

آن گاه احمد بن حنبل به آنان گفت، از شما می پرسم: جایگاه مؤمن کجاست؟ همگی گفتیم: بهشت. احمد گفت: جایگاه منافق کجاست؟ همگی گفتیم: دوزخ! سپس احمد گفت: بر این اساس، علی قسیم النار است! یعنی مولا امیر مؤمنان، معیار سنجش است تا بهشتیان از دوزخیان شناخته شوند. از پیامبر اکرم(ص) حدیث مشهوری روایت شده که به ابو هریره و ابو محذوره و سمره بن جندب فرمود: «آخرکم موتاً فی النار.»

الاصابه، ابن حجر، ج2، ص79. در معارف ابن قتیبه، ص132

آمده است که آن حضرت خطاب به ده نفر فرمود: آخرکم موتاً فی النار ،آخرین آنها تنها ابو محذوره و سمره بودند که هر یک انتظار مرگ دیگری را پیش از خود می کشید. در نهایت ابو محذوره پیش از سمره جان سپرد و این نشان نصیب سمره گردید انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص527.

از مولا امیر مؤمنان(ع) پرسیدند: شقی ترین خلق چه کسی است، فرمود: «من باع دینه بدنیا غیره؛کسی که در دین و آیین و مقدسات خود را، به خواسته های دنیوی دیگران بفروشد.» البته این از باب «بیع مالا یملک» است!

امالی، طوسی، ص294؛ بحار، ج47، ص165، ح5  

برای آگاهی بیشتر از زندگی سر تا پا ننگین سمره، به نوشته محقق علامه تستری رجوع شود.

قاموس الرجال، ج5، ص312ـ315، شماره 3429.

 

 

قلم شیدا ،تحقیقی مستند در تاریخ و روایات اسلامی( شخصیت شناسی )

نظرات

ارسال نظر