قلم شیدا | دعای ولی خدا
مقالات
اشعار
تصاویر
احادیث

دعای ولی خدا

((بسم الله الرحمن الرحیم ))

 

((إِبْرَاهِيمُ الْأَحْمَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كَانَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ يَخْتَلِفُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَ كَانَ مَرْكَزُهُ بِالْمَدِينَةِ يَخْتَلِفُ إِلَى مَجْلِسِ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَقُولُ لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، أَ لَا تَرَى أَنِّي إِنَّمَا أَغْشِي مَجْلِسَكَ حَيَاءً مِنِّي لَكَ...))

 

مردى شامى كه ساكن مدينه شده بود گاه گاه خدمت امام باقر(ع) ميرسيد، به امام باقر (ع) میگفت : ای محمد خيال نكنى من خدمت شما ميرسم بواسطه خجالتى است كه از شما دارم (و ارادتمند شمايم) ،در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده ،دشمن نميدارم و معتقدم كه اطاعت خدا و پيغمبر و امير المؤمنين (منظور معاویه) در دشمنى با شما است ولى چون مردى خوش صحبت و داراى ادب هستى برای همین رفت و آمد میکنم. وقتى اين حرف را ميزد حضرت باقر(ع) ميفرمود:

(لن تخفى على الله خافيه)

هيچ چيز بر خدا پنهان نيست.

چيزى نگذشت كه مرد شامى مريض شد و بیماری اش شدت يافت. همين كه بحال احتضار رسيد وكيل خود را خواست گفت :وقتى من از دنيا رفتم و پارچه بر رويم كشيدى برو خدمت محمد بن على و تقاضا كن بر پيكرم نماز بخواند و به او گوش زد كن كه خودم اين كار را وصيت كرده‏ ام.

نيمه شب كه شد خيال كردند از دنيا رفته ،او را در پارچه‏ اى پيچيدند. سحرگاه وكيلش به مسجد آمد، پس از نماز خواندن حضرت باقر(ع)، خدمت امام رسيد .عرض كرد فلان مرد شامى مُرد ،خودش از شما تقاضا كرده كه بر پيكرش نماز بخوانيد.

امام (ع) فرمود : نه او نمرده، سرزمين شام سرد است ولى حجاز گرمسير است و شدت گرما در اين ناحيه زياد است. بالاخره عجله نكنيد و او را بر نداريد تا من بيايم. در اين موقع از جاى حركت نموده وضو گرفت ، باز دو ركعت نماز خواند آنگاه دست به دعا برداشته و زياد دعا كرد سپس بسجده رفت تا خورشيد طلوع کرد آنگاه بسوی منزل شامی رفتند.

امام (ع) داخل اتاق شد و او را صدا زد...آن مرد جواب داد. شامى را بلند كرد و نشاند ،مقدارى سويق(1) خواست‏، به او داد بعد امام (ع) به خانواده ‏اش سفارش كرد كه غذا به او بدهند و با غذاهاى سرد سينه‏ اش را سرد نگه دارند.

امام رفت. چيزى نگذشت كه مرد شامى بهبود كامل يافت خدمت امام باقر(ع) رسيد عرض كرد: مايلم براى من خانه را خلوت كنى عرضى خصوصى دارم، امام (ع) خانه را خلوت كرد.

شامى گفت :گواهى ميدهم كه تو حجت خدائى بر مردم و واسطه بين مردم و خدائى ،كه هر كس جز به تو پناه برد نااميد و زيانكار است و گمراه واقعى است.

 امام (ع) پرسيد: چه شده كه تغيير عقيده دادى؟

گفت :من خود متوجه شدم كه روح از بدنم خارج شد ناگاه منادى فرياد زد ؛ با گوش خود صداى او را شنيدم خواب نبودم، گفت روح او را برگردانيد محمد بن على درخواست كرده است.

امام (ع) فرمود:

(اما علمت ان الله يحب العبد و يبغض عمله و يبغض العبد و يحب عمله)

نميدانى خدا گاهى شخصى را دوست دارد ولى كارش را نمى‏پسندد و گاهى شخصى را دوست ندارد اما كارش را دوست دارد.

مرد شامى بعد از آن جزء اصحاب امام باقر (ع) به شمار ميرفت.

 

 پاورقی :

(1) سویق :غذائى كه با آرد گندم درست ميكنند.

 

منابع :

(1)طوسى، محمد بن الحسن‏(متوفی 460 ق‏ )، الأمالي ، المجلس الرابع عشر، ص410 و 411 ،محقق /مصحح: مؤسسة البعثة ،ناشر:دار الثقافة قم‏ ،1414 ق‏

(2)مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏ (متوفی 1110ق)،بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏46، ص234

 

 

نظرات

ارسال نظر