قلم شیدا | یوسف مصر تو رادید و دلش آب افتاد
مقالات
اشعار
تصاویر
احادیث

اشعار مهدوی

یوسف مصر تو رادید و دلش آب افتاد

یوسف مصر تو رادید و دلش آب افتاد

یوسف مصر تو رادید و دلش آب افتاد
در پی تو به پس پرده ی محراب افتاد


تا به سرسلسله ی عشق نظر افکندی
از همان دم به زمین پرتوی مهتاب افتاد


پیچش موی تو در پهنه ی چشمانم رفت
تا دلم آمد و در پنجه قلاب افتاد


تا به قند لب خود شهره ی شهرم کردی
می ز چشم و دل هر دیده ی عناب افتاد


تیغ مژگان حسین است به دستان حسن
شکر و صد شکر دلم دست دو قصاب افتاد


تو چه کردی که شدم مست می سجاده
ظلم یا مهر چرا چشم من از خواب افتاد

 

شاعر : جعفر ابوالفتحی

نظرات

ارسال نظر