قلم شیدا | صحابه در اصطلاح
مقالات
اشعار
تصاویر
احادیث

معنای لغوی و اصطلاحی

صحابه در اصطلاح

(( بسم الله الرحمن الرحیم ))

 

صحابه در اصطلاح

 

در ادامه قسمت اول به بررسی معنای اصطلاحی صحابه می پردازیم :

اهل سنت وصحابه

دانشمندان اهل‌سنت آراي گوناگوني در تعریف اصطلاحی صحابه، مطرح کرده‌اند که به طور کلی، دو شرط «ديدن» و «همراهي» را مي‌توان وجه غالب آن‌ها شمرد.

 

ديدن

 ابن‌صلاح مي‌گويد: هر مسلماني که رسول‌خدا را ببيند صحابی است. سيوطي، تدريب الراوي، ج2، ص209

سمعاني آن را توسعه مي‌دهد و حتي کسي را که يک بار پيامبر را ديده باشد، صحابي مي‌شمارد .

ابن‌حجر، الاصابة، ج1، ص7؛ سخاوي، فتح المغيث في شرح الفيه الحديث، ص3433.

محمد ابن عمر واقدي معتقد است هرکس پيامبر خدا را در حال بلوغ ديده و امر دين را بفهمد و به آن راضي باشد، صحابي پيامبر است؛ اگرچه ساعاتي از روز او را درک کرده باشد .خطيب، الکفايه في علم الرواية، ص5

احمد بن حنبل مي‌گويد: هر کس يک سال يا يک ماه يا يک روز يا ساعتي مصاحب پيامبر باشد، صحابي شمرده مي‌شود .

ابن اثير، اسد الغابه، ج1، ص10

بخاری در تعریف صحابه آورده است: « هر مسلمانی که با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه بوده و یا ایشان را دیده صحابی است.» و احمد بن حنبل نیز می‌گوید: «اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام کسانی هستند که یک ماه، یک روز و یا حتی یک ساعت همراه حضرت بوده و یا ایشان را دیده باشد.»

همراهي

سعيد بن مسيّب معتقد است صحابي کسي است كه يک يا دو سال با رسول خدا بوده يا در يک يا دو جنگ با حضرت هم‌کاري كرده باشد. خطيب، الکفایه فی علم الروایه، ص69؛ ابن‌اثير، اسد الغابه، ج1، ص10؛ سيوطي، تدريب الراوي، ج2، ص211.

 ابن فورک مي‌گويد: همنشيني او با رسول خدا بايد زياد باشد و به اين امر، معروف باشد.

ابن‌عبدالبر، الاستيعاب، ج1، ص9؛ فتح المغيث في شرح الفيه الحديث،ج1،ص7؛سخاوي، فتح‌المغيث، ج33، ص84.

برخي نیز معتقدند صحابي کسي است که با پيامبر صحبت مي‌کند و هم‌نشيني‌اش طولاني است و از او علم مي‌گيرد.

الصحابه في القرآن و السنه و التاريخ، ص17.

ابن حجر در تعریف مقبولی نزد اهل سنت، می‌گوید: صحابي کسي است که با وصف ايمان، با پيامبر ملاقات کرده و مسلمان از دنيا رفته باشد؛ چه مجالست او با پيامبر طولاني باشد يا نباشد، خواه روايتي از حضرت نقل کرده باشد يا نه؛ در غزوه‌اي با پيامبر شرکت کرده باشد يا نکرده باشد .ابن‌حجر، الاصابة، ج1، ص8 ـ 4؛ فتح المغيث في شرح الفيه الحديث، ص 346.

ابن جوزی و سیوطی از ابوزرعه نقل کرده‌اند که وی گفته: « پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم» در حالی از دنیا رفت که صد و چهارده هزار (114000) صحابی داشت.»

اهل سنت تمامی صحابه را از اولیاء الهی، عادل، و برترین مخلوقات پس از انبیاء و اهل بهشت می‌دانند. به عنوان نمونه قرطبی در این باره می‌گوید: همه صحابه عادل، از اولیاء الهی، برگزیدگان خداوند و برترین مردم پس از انبیاء و رسولان الهی هستند. این نظر تمامی اهل سنت و روسای فرقه‌های مختلف آن است.

 

قول صحابه

از دید اهل سنت قولي که از صحابه رسيده، معمولاً دو نوع است:

1-مطالبي که به واسطه آن‌ها از رسول خدا به صورت متصل نقل شده است .سيوطي، تدريب‌الراوي، ج1، ص 184ـ183؛ ابن كثير، الباعث الحثيث، ج1، ص 147

2-مطالبي که از خود صحابي نقل شده و به پيامبر استناد داده نمي‌شود که به آن حديث موقوف مي‌گويند. نخبه الفکر، ص170

احادیث معنعنی که راویان ثقه از پیغمبر نقل مي‌كنند، به اتفاق جمهور صحیح‌اند، اما احادیثی که از صحابی بدون استناد به پیامبر نقل شود، (احادیث موقوف) از دید مشهور اهل‌سنّت، صحیح می‌باشدو به آن عمل می‌شود. 

حاكم، المستدرک علي الصحيحين، ج‌2، ص258 و263؛ ذهبي، التفسير والمفسرون، ج1، ص96؛ البرهان، ج2، صص157ـ 156؛ سيوطي، الاتقان، ج4ـ3، ص473ـ472

 اما این‌گونه احادیث از منظر شيعه جزء احاديث ضعيف، مرسل و بدون حجیت می‌باشد .

حسين‌استرآبادي، رواشح‌السماويه، ص264؛ مدير شانه‌چي، علم الحديث و دراية‌الحديث، ص46؛ خويي، معجم رجال‌الحديث، ج1، ص83 ـ 82؛ طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص262ـ261

از آن‌رو که اهل سنت به عدالت همه صحابه قائل‌اند، قول آنان را حجت مي‌دانند و عملي را که منافي با عدالت آنان باشد، ثابت شده نمي‌دانند. هم‌چنين به آن‌چه مورخان درباره فسق برخی صحابه ذکر کرده‌اند، وقعي نمي‌نهند؛ یا گفته آنان را درست نمي‌دانند یا توجيهي براي ردّ آن مي‌آورند سيوطي، تدريب الراوي، ج2، ص191.

اهل تسنن صحابه را در کنار قول، فعل و تقریر پیامبر، جزو سنت مي‌شمرد. سنت بودن قول صحابه در دیدگاه اهل سنت، از اعتقاد به عدالت همه صحابه نشأت می‌گیرد؛ چرا که علمای اهل‌ تسنن نه تنها همه صحابه را عادل می‌شناسند .

ابن‌كثير، الباعث الحثیث، ج2، ص 498؛ فتح المغيث في شرح الفية الحديث، ص349؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج1، ص22؛ ذهبي، روات الثقات، ج1، ص34؛ ذهبي، التفسير والمفسرون، ج1، ص‌34؛ ذهبي، ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج1، ص2؛ آلوسي، روح‌المعاني، ج6، ص‌1400؛

 بلکه بعضی از آنان به عصمت همه صحابه نیز معتقدند .ابن‌اثير، اسد الغابه، ج1، ص‌24؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج1، ص2

 

حدیث اصحابی کالنجوم

اهل سنت صحابه را مایه نجات همه مسلمانان معرفی می کنند. این سخن نشأت گرفته از حدیث «أصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» می باشد. این روایت كه از لحاظ سندی و محتوایی نقد شده، از طريق سلام بن سليم از حارث بن غصين از أعمش از أبي سفيان از جابر به صورت مرفوع به پیامبر  نسبت داده شده است .

ابن عبد البر، جامع بيان العلم و فضله، ج2، ص91؛ ابن حزم، الإحكام، ج6، ص243؛ النووي، موسوعة أقوال دارقطني، ج10، ص82؛ شوشتري، الصوارم‏ المهرقة، ص777

 

تعریف صحابه از  دیدگاه شیعه

صحابي از دیدگاه شیعه به کسي گفته مي‌شود که مصاحبت طولاني با پيامبر داشته و در ماجراهاي حساس و مهم، همراه حضرت و در اوامر و نواهي، مطيع ايشان باشد و تا موقع مرگ متّصف به آن اوصاف باقي بماند.

شهيد ثاني، الرعاية في علم الدراية، ص 339؛ همو، الدراية في مصطلح الحديث، ص 120

صحابه کسانی بودندکه بر اثر تربیت مستمر پیامبر اسلام ـ مظهریت خلق و خوی آن حضرت را یافتند و جلوه گاه علم و حکمت و حامل رسالت جهانی اسلام گردیدند. لذا صحابه پیامبر اسلام(ص) همانند حواریون حضرت مسیح(ع) گروه خاصی بودند، که جنبه اختصاصی به آن حضرت داشتند.

از این رو، همه اطرافیان و پیروان آن حضرت ـ چه در مکه و چه در مدینه ـ و حتی کسانی که برای خدمات معمولی در کنار حضرت بودند، صحابه شمرده نمی شوند؛ مگر آنکه جنبه اختصاصی آنان در جهت کسب معنویت باشد، و در این راه با تمام توان کوشیده باشند و بر همین حالت فرهیختگی تداوم یافته باشند. هر آنچه مدح و فضیلت برای صحابه در لسان پیامبر اکرم و دیگر معصومان رسیده، تنها شامل همین گروه خاص می گردد و لا غیر.

صحابه و اصحاب و صحابی، اصطلاحی عرفی است که در متداول عام به کار می رود، مثلاً: اصحاب امامین الباقر و الصادق(ع) یا اصحاب ابو حنیفه یا احمد بن حنبل، صرفاً به کسانی نمی گویند که آنان را مشاهده کرده و یا اندکی با آنان ملاقاتی داشته اند و یا به عنوان مقلد ملتزم دستورهای فقهی آنان شده اند؛ مگر آن که مدتها ملتزم حضور گردند و از علم و فقاهت و درایت آنان بهره ها برده باشند و از کمالات معنوی و اخلاقی آنان اندوخته هایی در خود فراهم کرده باشند.

آیا فانوس کش یا دربان یا خدمه ـ که همواره حضور خدمت دارند ـ از اصحاب شمرده می شوند؟ در حالی که هیچ بهره ای از علم و کمالات آنان در وجودشان راه نیافته است و آنان نیز در صدد یافتن آن نبوده اند یا  آیا شتربان یا انبار دار آن حضرت که هیچ گاه در صدد کسب معارف نبوی نبوده و یا شایستگی آن را نداشته است، می توان جزء صحابه جلیل شمرد؟

افراد هم عصر پیامبر

معاصران حضرت چند دسته اند:

1-افراد عادی کوچه و بازار که ایمان آورده بودند و در نماز و جماعات حضور می یافتند.

2-افراد آماده به خدمت به عنوان سرباز یا دیگر ماموران نظام اداری.

3-افراد خدمتگزار، در تأمین ما یحتاج زندگی شخصی حضرت و خانواده اش.

4-افراد ملازم حضور در مجلس و محفل برای کسب فیض و کمالات معنوی و اخلاقی و بالا بردن سطح معلومات از طریق پرسش یا استماع کلمات دُرَر بار آن حضرت.

حضرت همواره در تربیت عده ای از افراد می کوشید تا افرادی شایسته و لایق، حافظ و قاری قرآن، مفسر و شارح آیات و فقهایی کامل، از میان آنان به وجود آورد، تا در آینده راهبران لایقی برای امت باشند، و هر یک به اندازه لیاقت و شایستگی خود بهره می برد. در روایت از عبدالله بن مسعود. رجوع شود به: تفسیر و مفسران، ج1، ص162ـ163

همان طور که قرآن کریم می فرماید :

((أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها . باران رحمت که فیض الهی است ریزش می کند و در پهنای دشت، هر جویباری به اندازه ظرفیت خود از آن بهره می گیرد.)) آیه 17 سوره رعد

((نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علم علیم.  شایستگان درجات متفاوتی دارند، و هر دانشوری، دانشور برتری بر او هست.)) آیه 76 سوره یوسف

((یوتی الحکمة من یشاء، و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً.  حکمت، یعنی بینش و بصیرت دینی، تنها به شایستگان داده می شود، هر که مشمول این عنایت کبری گردید، از خیر و برکات عظیمی برخوردار است.))آیه 269 سوره بقره

سرآمد همه اینان مولا امیر مؤمنان(ع) بود، زیرا پس از پیامبر، اعلم الناس بود و همگان به علم او نیازمند می شدند و او از همه مستغنی بود. مسروق بن اجدع همدانی، از تابعان پارسا و از صحابه خاص مولا امیر مؤمنان، می گوید: من با فرهیختگانی از صحابه پیامبر اکرم(ص) نشسته و فیض برده ام، ولی آنان را همچون آبشخورهایی یافتم که برخی یک نفر را سیراب، و برخی دو نفر، و برخی ده نفر، و برخی صد نفر را سیراب می کردند، و برخی آن اندازه سرشار بود که اگر تمامی مردم جهان از آن می نوشیدند، جملگی را سیراب می نمود. مقصود وی از این آبشخور سرشار، مولا امیر مؤمنان است: «هم درجات عند الله»؛

آیه 163 آل عمران، تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج3، ص51 یا تفسیر و مفسران، ج1، ص162، 164، 187، 189، 195ـ200

از منظر پیروان اهل بیت(ع) تنها این گروه (ذکر شده در حدیث فوق) شایسته لقب فخیم «صحابه»اند و دیگران که این لقب را یدک می کشند، تنها اسم صوری دارند و هیچ گونه شایستگی این لقب را ندارند. پیروان مکتب تشیع بالاجماع، اینان را صحابه نمی دانند، گرچه مرافق یا ملازم یا مصاحب و همواره در رکاب بوده باشند، چون شرایط سنگین صحابی بودن را در خود فراهم نکرده بودند.

 

عصمت صحابه

از نظر مذهب شيعه، صرف عدالت، حجيّت نمي‌آورد؛ بلکه آن چيزي که سبب حجيت قول مي‌شود، عصمت است؛ و آيه 44 سوره نحل بر حجّيت سخن پيامبر دلالت دارد و حديث ثقلين حجيت قول اهل‌بيت: را بيان مي‌کند، اما دليلي بر حجيت گفتار ديگران وجود ندارد .

معجم رجال الحديث، ج1، صص 83 ـ 82؛ الميزان، ج 12، ص262ـ261

شیعه با عصمت صحابه مخالف است و سنّت را شامل گفتار، کردار و تقریر معصوم: می‌داند.

علم الحديث ودرایه الحدیث، ص11

و ضمن احترام به اصحاب پيامبر، قول آنان را مانند قول ديگر دانشمندان مي‌داند و معتقد است صحابه با همه امتیازاتی که دارند، مصون از خطا نیستند و نظر آنان نمی تواند برای دیگران حجت باشد.

علاوه بر این آياتي (در سوره منافقين و توبه) در مورد نفاق برخی صحابه وارد شده است و روايات صحیحی نيز بر بی‌عدالتی برخي از آن‌ها دلالت دارد.

نهج‌البلاغه، خطبه 97 و17؛ شهيد ثاني، الرعایة فی علم الدرایة، ص343؛ امين، اعيان‌الشيعه، ج1، ص113؛ مقدس اردبيلي، زبدة البيان في احکام القرآن، ص400؛ رضوي، آراء علما و المسلمين في التقيه و الصحابه و الصيانه القران الکريم، ص 48؛ سبحاني، منشور جاويد قرآن، ج3، ص383

صدور احادیث باید به طور صحيح از پيامبر يا امامان معصوم باشد؛ چون گفته آنان حجیت دارد و مبنای عمل عبادی و شرعی است؛ اما قول صحابه هر چند عادل و صالح باشند، نمی‌تواند برای دیگران حجت باشد و مبنای عمل شرعی گردد.

طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص262 هر چند اقوال صحابه در فهم معناي لغوي و نقل روايات پيامبر و شأن نزول آيات، با شرايطي، پذيرفته مي‌شود.

 

اشکال حدیث اصحاب کاالنجوم

در عین حال سند حدیث اصحابی کاالنجوم هم مخدوش است؛ چرا که حارث بن غصين، راوی مجهول ذهبي، ميزان الاعتدال، ج8، ص73؛ النووي، موسوعة أقوال دارقطني، ج10، ص82؛ ابن حجر، لسان الميزان، ج2، ص137 است و أبو سفيان نیز از ضعفا ابن حزم، الإحكام، ج6، ص244 می‌باشد. غیر از این سند، پنج سند دیگر نیز برای اين روايت نقل شده است که همه خدشه‌دار و ضعیف‌اند شافعي، البدر المنير في تخريج الاحاديث والآثار الواقعة في شرح‌الكبير، ج9، ص587؛ حتي برخی از علمای اهل سنت این حدیث را جزو احادیث موضوعه آورده‌اند ابن‌حزم، رسائل، ج3، ص96؛ ابن قيّم الجوزية، إعلام الموقعين، ج2، ص242؛ ابن‌منده، الفوائد، ج1، ص29؛ ابورية، اضواء على السنة المحمدية، ص344؛ جكني أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج7، ص330؛‌الحكيم، الأصول‌العامة‌ للفقه‌المقارن، ص138 و گفته‌اند که سلام بن سليمان احادیث جعلی را روایت می‌کرد ألباني، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،ج1، ص144. بر همین اساس این روایت در کتب معتبر حدیثی اهل سنت از جمله صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی و مسند احمد بن حنبل نیامده است.

حديث از نظر دلالی نیز اشکال دارد؛ زيرا ممکن نیست به سنت همه صحابه که احیاناً با یک‌دیگر متناقض است، اقتدا شود؛ چرا که در برخی نقل‌ها آمده است که صحابه یک‌دیگر را تكفير مي‌كردند و بعضی به گمراهی برخي دیگر شهادت مي‌دادند و خون بعضی دیگر را حلال مي‌دانستند. ماجراهایی که در قتل عثمان و جنگ بصره و صفين و دیگر اختلافات بین صحابه اتفاق افتاد، از همین دست است .ابن‌طاووس،الطرائف،ج2،ص523؛ ابن‌ابي‌الحديد، شرح ‏نهج‏البلاغة، ج‌20، ص 28.

در ضمن نقل‌های تاریخی صحیح و صریحی مبنی بر فسق و فجور برخی از صحابه وجود دارد الإفصاح ص50. با این اوصاف چگونه ممکن است برخي صحابی که خود دچار عصیان و گناه بودند، مقتدا و هادی مسلمانان باشند؟ بنابراین مسأله از جنبه نقلی و عقلی پذيرفتني نيست.

اشکال تعریف ابن حجر

تعریفی که ابن حجر از صحابی کرده، شامل تمامی این افراد می گردد. حتی رهگذری که احیاناً پیامبر(ص) را مشاهده کرده، سخنانی از وی شنیده و به وی ایمان آورده باشد، و سپس راه خود را گرفته و دیگر خدمت آن حضرت نرسیده باشد، نیز مشمول تعریف ابن حجر می گردد.

بخاری به نقل از ابن ملیکه آورده است: « سی نفر از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کردم که برخویش از نفاق می‌ترسیدند.» و یا مسلم که در صحیح خود روایت کرده است: « در اصحاب من 12 نفر منافق هستند.»

اینک چگونه است که ابن حجر، سمره را جزء صحابه درجه یک  به شمار می آورد؟!

الاصابة، ج2، ص 78ـ79، شماره 3475، حرف سین، القسم الاول.

در صورتی که سمره امثال سمره از چهره های چرکین شناخته شده منافقان بودند که خداوند در قرآن درباره آنان می فرماید: «و ممن حولکم من الأعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق، لا تعلمهم نحن نعلمهم، سنعذبهم مرتین، ثم یردون الی عذاب عظیم».آیه 101 توبه مقصود از «مردوا علی النفاق»، تجاوز بیش از اندازه و به نهایت رساندن صفت زشت نفاق است. سمره بن جندب، مصداق اتمّ این آیه مبارکه است. سمره از قبیله بنی خزاره، از اعراب بادیه نشین، بود که در کودکی پدرش فوت نمود و مادرش او را به شهر مدینه آورد و با مردی به نام مریّ بن شیبان ازدواج نمود. سمره در دامان پدرخوانده اش تربیت یافت و از (حُلَفاء) همبستگان انصار به شمار می رفت. نهایة اللارب فی أنساب العرب، قلفشندی، ص392؛ الاصابة، ابن حجر، ج2، ص78؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج2، ص354. لذا او هم از«ممن حولک من الأعراب» و هم از«و من أهل المدینه مردوا علی النفاق» محسوب می شود.

عجیب تر آنکه ابن حجر، حکم بن ابی العاص(طرید رسول الله؛ تبعید شده پیامبر) را جزء صحابه درجه یک شمرده است. حکم کسی بود که پیامبر او را مورد نفرین و لعنت قرار داد و به طائف تبعید کرد و تا پیامبر حیات داشت، جرأت آمدن به مدینه را نداشت. سرانجام وقتی برادرزاده اش عثمان بر اریکه خلافت تکیه زد، او را باز گردانید و تا اندی به پایان خلافت عثمان در کمال احترام نزد اهل نفاق می زیست.

اینک آیا شرم آور نیست که این شخص پلید را جزء اصحاب پیامبر به شمار آوریم؟!

متقی هندی از طریق زاذان روایت می کند: موقعی که جمع کثیری پیروان مولا امیر مؤمنان گرد آمده بودند و در وی حالت خوشی یافتند، صمیمیت را غنیمت شمردند و از وی درخواست کردند راجع به صحابه خویش سخنی بگوید. حضرت فرمود از کدام گروه صحابه؟ گفتند: آنان که از صحابه پیامبر نیز شمرده می شوند. فرمود: همه صحابه پیامبر صحابه من اند. کدامین را خواستارید؟ گفتند: آنان که بیشتر مورد ستایش شمایند و بر آنان درود می فرستید، نه دیگران. فرمود: کدامشان؟ گفتند: عبد الله بن مسعود؟ فرمود: سنت را دریافت و قرآن را به جان خرید. گفتند: حذیفة بن الیمان؟ فرمود: دانست و پرسید، و پی جوی کشف معضلات و حل مشکلات بود تا آنکه آن را دریافت. از او جویا شوید تا شما را به خوبی رهنمون باشد. گفتند: ابوذر غفاری؟ فرمود: علم فراوانی را فرا گرفت و سخت بر آنچه اندوخته بود پاسداری می کرد. او در دین خود و دستیابی به علوم و معارف در تلاش بود، همواره پرسشگر بود و دستاوردهای فراوان فراهم کرده بود. گاه به او ارزانی می شد و گاه مورد امتناع قرار می گرفت. سینه وی انباشته از علم و آگاهی بود، و ظرفیت علمی او لبریز شده بود. گفتند: سلمان فارسی؟ فرمود: مردی است از ما و به سوی ما اهل بیت پناه گرفته. چه کسی را همانند لقمان حکیم می توانید بیابید؟( یعنی: جز سلمان!) او علم اولین و آخرین را دریافته بود، کتابهای پیشین و پسین را خوانده بود و همچون دریایی متلاطم بود که هیچ گاه فرو نمی کشید.گفتند: عمار بن یاسر؟ فرمود: او یگانه مردی است که خداوند ایمان را با گوشت و خون و استخوان و مو و پوست او مخلوط کرده و هیچ گاه لحظه ای از حق جدا نبوده و نخواهد بود. حق به سوی او باشد، او با آن همسوست. و هرگز آتش را نشاید که از بشره وی بچشد.

گفتند: ای مولای ما، ازخود بگو! فرمود: آرام باشید، خداوند از خود ستودن منع کرده! شخصی از حاضران گفت: ای مولای ما، مگر نه آن است که خداوند فرموده «و أما بنعمة ربک فحدّث»؟! آیه 11 سوره ضحی

من، در محضر پیامبر اکرم(ص) هر آنچه می پرسیدم جواب کامل دریافت می کردم و هرگاه ساکت می شدم ـ و در برخی روایات آمده: هرگاه پرسشهایم به اتمام می رسیدـ خود حضرت شروع به سخن می کرد و بیان مطالب می نمود.... از این جهت است که در میان سینه ام انباشته ای از علم فراوان فراهم گشته. و در برخی روایات آمده است: از پیامبر درخواست کردم تا این همه دریافتیها فراموشم نشود! حضرت نیز دست خود را بر سینه ام نهاد و دعا فرمود، و تا به امروز، هیچ گونه دریافتی را فراموش نکرده ام.

کنز العمال، متقی هندی، ج13، ص159ـ161، 36492؛ امالی، صدوق، مجلس43، ص324ـ325، 9؛ بحار، ج22، ص 318ـ319، 4.

از این قبیل روایات که درباره نخبگان اصحاب رسیده فراوان است. مقصود آنها نیز همان قلیل افرادی است که همانند حواریون حضرت عیسی(ع) جنبه اختصاصی فراگیری علم و اخلاق کریمه آن حضرت را دارا بودند، نه هر که اندک ملاقاتی داشته و ایمان آورده باشد.

از این قبیل افراد ناشایست که به مانند موارد بالا بسیارند که لقب صحابی بودن را یدک می کشند و شمه ای از خلق و خوی پیامبر یا پایبندی به اصول شریعت در آنان دیده نمی شود؛ کسانی همانند عمروبن العاص که ننگ آفرین ترین رجال آن عصر بود، و ابو موسی اشعری که خیانت بزرگ را در مورد بزرگ ترین مرد جهان اسلام مرتکب گردید و در اواخر عمر ننگینش آن اندازه پیر و خرفت گردیده بود که جملاتی را به عنوان آیه های افتاده از قرآن مطرح می کرد، و مروان بن الحکم که نشانه «الوزغ ابن الوزغ» را آذین سینه پر کینه خود نموده بود، و ولید بن عقبه و ابو الاعور سلمی و ضحاک بن قیس و مغیرة بن شعبه که در حمله به خانه دخت پیامبر اکرم و ضرب و ستم آن حضرت سهمی خطیر ایفا کرد، و همه کسانی که همواره مورد لعن و نفرین بزرگ مرد اسلام، مولای متقیان، قرار داشتند. شرح نهج البلاغه، ج4، ص79.

آیا شایسته است که چنین افراد ناشایست را به لقب فخیم صحابی مفتخر کنند؟

از احمد بن محمد بن اسحاق طالقانی روایت می کند که پدرش گفته است: مردی در خراسان، سوگند خورد که چنانچه معاویه از صحابه شمرده شود، زوجه خود را طلاق دهد. این موقعی بود که حضرت رضا (ع) در آن سامان بود. فقهای موجود همگی فتوا داند که زوجه مرد مطلقه گردیده است. در ضمن از حضرت رضا(ع) استفتا گردید. حضرت جواب نوشت: طلاق، واقع نشده است. فقها از حضرتش در خواست توضیح کردند. حضرت، در جواب نوشت: در روایت شما هم آمده است که ابو سعید خُدری گفت: پیامبر اکرم(ص) در روز فتح مکه، به کسانی که (از روی ناچاری) در همان موقع اسلام آوردند و بسیار بودند و گرد حضرت را گرفتند و توقع داشتند که آنان را جزء صحابه خود بشمرد، فرمود: «انتم خیر، و أصحابی خیر، و لا هجرة بعد الفتح؛ شما جایگاه خود را دارید و اصحاب من جایگاه خود را، و هجرت که شرط نخست صحابی بودن است (بدین معنا که اسلام آوردن وی از روی انتخاب صحیح باشد، نه از روی ناچاری.) پس از فتح مکه، برای مردم آن سامان موردی ندارد.

حضرت رضا(ع) فرمود: ملاحظه می کنید که پیامبر(ص) چنین افرادی را که پس از فتح مکه اسلام آورده بودند، از صحابه خود جدا ساخت. فقها پس از شنیدن دلایل حضرت رضا(ع) آن را کامل دانستند و پذیرفتند.

عیون اخبار الرضا، ج2، ص93، باب 32، ح 34.

 

بازگشت به جاهلیت پس از پیامبر

در صحیح بخاری و دیگر کتب معروف حدیثی و تاریخی آمده است که پیامبر اکرم(ص) از ارتداد و بازگشت به جاهلیت برخی از اطرافیان نزدیک خود خبر می دهد. پیامبر (ص) در خطبه ای فرمود:

ألا و إنه یجاء برجال من أمتی فیؤخذ بهم ذات الشمال.(اشاره به آیه 41 تا 46 سوره واقعه) فاقول: یا رب، اُصَیْحابی؟! فیقول: إنک لا تدری ما أحدثوا بعدک؟! فأقول ـ کما قال العبد الصالح: «و کنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم، فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم»...آیه 117 مائده فیقال: إن هؤلاء لم یزالوا مرتدین علی أعقابهم (اشاره به آیه 144 آل عمران ) منذ فارقتهم.

بخاری از ابن ابی ملیکه روایت می کند که پس از استماع این حدیث گفت: «اللهم إنا نعوذبک أن نرجع علی أعقابنا أو نفتن عن دیننا.»

صحیح مسلم، ج7، ص66، کتاب الفضائل، باب اثبات حوض؛ صحیح بخاری، ج9، ص58، کتاب الفتن. این حدیث از متواترات است و تمامی اصحاب سنن آن را آورده اند. صحیح بخاری، کتاب الفتن، ج9، ص58ـ59؛ تفسیر سورة الأنبیاء، ج6، ص122؛ تفسیر سوره مائده، ج6، ص70، کتاب الرقاق باب کیف الحشر، ج8، ص136؛ صحیح مسلم، ج7، ص66، دو حدیث. 1. اسماء بنت ابی بکر 2. باب «اثبات حوض نبینا» و ج8، ص157، باب« فنا الدنیا و بیان الحشر» (کتاب الجنة و صفة نعیمها)؛ مسند احمدبن حنبل، ج1، ص235 و 253 و ج3، ص28 و ج5، ص48.

مرحوم فیروزآبادی در کتاب پرارج خود، کتاب السبقة، این حدیث را به گونه متواتر از منابعی معتبر آورده است وی این حدیث را علاوه بر صحیح بخاری و صحیح مسلم و صحیح ابن ماجه و مسند امام احمد، از صحیح ترمزی و صحیح نسائی و مستدرک حاکم نیشابوری و ابو داود طبالسی و استیعاب ابن عبدالبرّـ در شرح حال بسر بن ارطاة ـ و نیز از جلال الدین سیوطی در تفسیر الدرالمنثور و تفسیر طبری و کنز العمال نقل کرده و روایاتی را که شاهد مدعا یا مؤید مطلب است نیز به تفصیل آورده است. وی به خوبی حق مطلب را ادا کرده و به هر گونه توجیه ناروا یا تفسیر غلطی که برخی خواسته اند با آن پارگی را رفو کنند، جواب قاطع داده است. جزاه الله عن الاسلام و الدفاع عن حریم الرسالة و القرآن خیر جزاء الصالحین!

کتاب السنة من السلف، ص24ـ34.

برخی خواسته اند آیه «انقلبتم علی اعقابکم»آیه 144 آل عمران و روایات یاد شده را ناظر به اعراب بادیه نشین و کسانی بدانند که در ابتدای خلافت ابی بکر از پرداخت زکات ـ تا روشن شدن اوضاع ـ امتناع ورزیدند؛ در صورتی که این آیه و روایات مربوط، خطاب به کسانی است که پیروان پیامبر را گرفته بودند و منافق گونه در طرح و تهیه نقشه برای آینده خویش بودند.

شاهد مطلب، گفتار ابن عبد البرّ در کتاب استیعاب، در شرح حال بسر بن ارطاة است که از شناعت و فضاحت کارهای او سخن می گوید و آن گاه روایت یاد شده را می آورد تا روشن کند که بسربن ارطاة، از نمونه های بارز این حدیث است.

الاستیعاب، حاشیه الاصابة، ج1، ص154ـ163.

 

نکته مهم در حدیث بالا این است که در میان اطرافیان پیامبر ـ که به ناحق لقب صحابه یافته اندـ افراد فراوانی یافت می شوند که هرگز شایسته چنین لقب فخیمی نیستند و از نظر پیروان مکتب اهل بیت(ع) جنایتی بزرگ و هتک حرمت پیامبر عظیم الشأن است که از چنین افراد دون صفتی، در زمره صحابه جلیل نام برده شوند.

ابوجعفر صدوق(ره) از محمد بن موسی بن نصر رازی، و او از پدر چنین روایت می کند: از امام رضا(ع) درباره فرموده پیامبر اکرم(ص) پرسیدند که فرموده: «أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم؛... به هر یک از صحابه که روی آوری، تو را به خوبی هدایتگر خواهد بود.» حضرت رضا(ع) فرمود: حدیثی صحیح و درست است: البته مراد کسانی اند که پس از رحلت پیامبر دست به تغییر و تبدیل و تحریف دین نزدند.

عیون اخبار الرضا، ج2، ص93، ح33، باب 32.

 

 

قلم شیدا ،تحقیقی مستند در تاریخ و روایات اسلامی( عدالت صحابه )

نظرات

ارسال نظر